امیرمحمدامیرمحمد، تا این لحظه: 16 سال و 1 ماه و 29 روز سن داره

امیرمحمد

جشن پایان سال امیر محمد در مهدکودک

سلام دیروز جشن پایان سال تحصیلی در مهد کودک بود- امسال برای هریک از کلاسها جشن جداگانه ای در هر روز برگزار میشود. دیروز نوبت کلاس امیر محمد بود . من و پریناز(دختر عمه امیر) به جشن رفتیم - جشن خوبی بود و امیر محمد هم که 20روزی دوستانش را ندیده بود از دیدن همکلاسیهاش خیلی خوشحال بود- برنامه هایی که طی سال داشتند را بصورت نمونه اجرا می کردند مثلا تمرین ژیمناسیک در 4گروه مختلف - نواختن بلز - شعرهایی که یاد گرفته بودند هم به فارسی هم به انگلیسی - بهرحال جشن خوبی بود آخر برنامه هم وسایل و کتابها و دفاتر هرکدام از بچه ها را دادندو بعد هم خداحافظی- با آرزوی موفقیت برای همه بچه ها و گل پسر خودم در ادامه مطلب تعدادی از عکسهای جشن ر...
21 خرداد 1392

امیر محمددر کنار دریا

باپسر گلم در این فرصت تعطیلی پیش آمده ، یک روز را به ساری و دیدن بابابزرگ رفتیم البته صبح زود حرکت کردیم تا پسرم که خیلی دلش میخواست به دریا برود و بازی کند. به امیر خیلی خوش گذشت. عکسها را در ادامه مطلب قرار میدهم.  ...
16 خرداد 1392

امیر محمد و تب ویروسی

پسر عزیزم از روز ٤خرداد مریض شد و تب ویروسی گرفت . پسرم خیلی اذیت شد با تبهای 40درجه واز دست دادن اشتها  الحمدالله الان خوب شد و کم کم اشتهایش هم به غذا بهتر شده اگرچه هنوز قدرت بدنی و ضعف جسمانیش از بین نرفته است . با توجه به اینکه دوروز به مهد می رفت و 4روز دیگر را  به دلیل سرماخوردگی های جدید که از بچه های مهد می گرفت  در خانه بود و مرتب دارو می خورد ، تصمیم من و بابایی  بر این شد که خرداد را به مهد کودک نرود و از تیرماه هم اگر خدا بخواهد هفته ای سه روز صبح ها به کلاس زبان برود. هفته ای یک روز هم عصرها کلاس لگو .و بقیه صبحها را که من هم سرکار هستم خانه مامانی و نزد عمه جونها بماند .
12 خرداد 1392

شیرین ترین خاطره از روز پدر برای باباحمید(پدرم راه تمام زندگیست ، پدرم دلخوشی همیشگیست)

پنجشنبه عصر بابا بیرون از منزل بود و قرار براین بود که شب به منزل مامانی برای تبریک روز پدر و تبریک به بابایی برویم. انشاله همه پدرهای دنیا در سلامت و شادی در کنار فرزندان باشند.همیچنین بابا حمید پسرم ، روزتان مبارک یکباره گل پسر بابا پیشنهاد مامان بیا برای بابا تا برگردد جشن بگیریم . اتاق را با شرشره های تولدم تزئین کنیم و بادکنک بزنیم که خلاصه هرطوری بود راضیش کردم که اینکار به تنهایی از عهده من خارج است بنابراین رضایت داد که یک شرشره ویک بادکنک برای بابا به دیوار چسباندیم و مثلا تزئین کردیم. بعد هم سفارش یک کیک برای بابا حمید که بیا کیک درست کنیم خلاصه انروز من و گل پسر برای باباحمیدیک جشن کوچولوی سه نفره گرفتیم و اما جمله...
4 خرداد 1392

روز مادر مبارک

روز مادر بر همه مادران عزیز مبارک و رحمت خدا بر روح همه مادرانی که در جمع ما نیستند از جمله مادر خودم . از آنجائیکه روز معلم پنجشنبه 12اردیبهشت بود و امیر هم پنجشنبه ها به مهد نمی رود - درنتیجه امیر محمد کادوی خودش را به مربیان مهد روز چهار شنبه تقدیم کرد  شب رابرای تبریک روز زن و مادر به خانه مامانی رفتیم.
12 ارديبهشت 1392

مسافرت به شیراز

امیر محمد خان به اتفاق بابا و مامان و عمه جون سهیلا از 23 فروردین تا 29 فروردین یک سفر یک هفته ای به اصفهان و شیراز رفتیم البته هدف بیشتر جاهای دیدنی شیراز بود و واقعا که بسیار مردم خونگرم ، دوست داشتنی داشت. محلهای دیدنی شیراز هم خیلی زیبا بود. ضمنا برای خرید هم به مجتمع خلیج فارس شیراز که بسیار وسیع و عالی بود رفتیم . اگرچه و متاسفانه گل پسر مامان بدلیل آلرژی به گل و گیاه به محض ورود به شیراز دچار آبریزش و سرفه و.. داشت و به پسر عزیزم خوش نگذشت . علیرغم تماس من با دکتر معالجش هم جواب نداد به نحویکه روز پنجشنبه که برگشتیم شب از شدت سرفه به بیمارستان منتقل شد. انشاله که برای هیچکسی پیش نیاید همینطور برای گل پسر خودم.
3 ارديبهشت 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به امیرمحمد می باشد